Ariayiha

دلواپسِ غربتِ من نباش
در این دیار
پنجره ها
عادتِ دیرینه‌‌ای دارند
به باران ..
و باران به خیسی خیابان
و خیابان‌ها به آدم‌هایِ تنها
آدم‌هایی‌ که در تاریکی‌ شب می‌‌دوند
تا زودتر به خانه‌های سردشان برسند
آدم‌هایی‌ که دردِ خود را فراموش می‌‌کنند
و به عزیزشان می‌‌نویسند:
دلواپسِ غربتِ من نباش
اینجا بعد از تو
پنجره
و باران
نزدیکترین‌ها هستند به من
و خیابان

خیابان ... هنوز هم راهیِ است برای رسیدن

شاعر بی نشان



تاريخ : چهار شنبه 1 مهر 1394برچسب:شاعر بی نشان, | 8:41 | نويسنده : آریا |

 

ببار باران

کمی آرام...
که پاییز هم صدایم شد
که دلتنگی و تنهایی رفیق با وفایم شد

ببار باران

بزن بر شیشه ى قلبم....
بکوب این شیشه را بشکن
که درد کمتری دارد اگر با دست تو باشد

ببار باران

که تا اوج نخفتن ها مدام باریدم از یادش

ببار باران

جماعت عشق را کشتن
کلاغا بوته ی سبز وفا را بی صدا خوردن

ولی باران ، تو با من بی وفایی
توهم تا خانه ی همسایه می باری
و تا من
میشوی یک ابر تو خالی

ببار باران...
که تنهاى تنهایم ...!

 

شاعر بی نشان



تاريخ : دو شنبه 30 شهريور 1394برچسب:شاعر بی نشان, | 18:3 | نويسنده : آریا |
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 59 صفحه بعد